Seeking for the TRUTH |
Tuesday, November 04, 2003
٭ سينا جان، من هم خيال داشتم که زودتر برات جواب سوالت رو بنويسم، ولی به همون دلايلی که خودت هم درگيرشون هستی فرصت نکردم. ميبخشی.
........................................................................................در جواب سوالت ميتونم متقابلا سوال کنم که مگه حتما نيازی برای تعريف نوعی خدا هست؟ ببين دوست من، قبلا هم گفتم که من از ماهيت خدا اطلاعی ندارم، مثل همهء انسانهای ديگه. ممکنه که خيليها تصور مشخصی از خداشون داشته باشند، ولی اين يک تصور باقی ميمونه. بحث سر دانستن و باور داشتنه. من نميدونم و به باور کردن اونچه که ديگران ادعا ميکنند علاقهای ندارم. ديگران هم نميدونند، ولی اونچه که به خوردشون داده ميشه رو باور ميکنند و يا به ميل خودشون تعريفی تازه برای اونچه که نميشناسند پيدا ميکنند. واقعيت اينه که اهدافی کاملا زمينی باعث به وجود اومدن اديان مختلف شدهاند، چه اون اديان طبيعی کهن که به وجود خدايان مختلف برای پديدههای طبيعی اعتقاد داشتند، چه اديانی که به مونوتئيسم پايبند و توحيدی هستند. برای شکلگيری يک جامعهء انسانی، که روز به روز هم بزرگتر ميشده و با پيوستن خانوادهها به هم و تشکيل قبايل باعث وجود تشنجهای اجتماعی قابل درک ميشده، اون هم در سرزمينی ناهموار و ناشناخته و پرخطر، پر از بلايای آسمانی و زمينی، احتياج بوده به توضيحی برای اين نيروهای دخيل در سرنوشت مردم و پايگذاری قوانينی که بی چون و چرا به اونها عمل ميشده. اين قوانين بيشتر از همه متوجه کانون خانواده و توليد مثل بودهاند و جايگاه زن و مرد رو در محيط قبيله مشخص ميکردهاند. از بطن همين اديان هم مذاهب توحيدی به وجود اومدهاند، برای شکل دادن به جامعه و محکم کردن قوانينی که جواب نيازهای اونها رو در اون موقع ميدادهاند. مسلمه که پيروی از اين قوانين فقط به بهای ترسوندن مردم از عواقب سرپيچی امکان داشته، و به همين دليل هم عذاب جهنمی مو به مو و با آب و تاب فراوونی توصيف شده تا حساب کار دست آدمها بياد و اونها رو وادار به اطاعت بکنه، همونطور که پاداشهايی (کاملا اين دنيايی، از شير شتر گرفته تا حوريان برهنه!) برای عمل کردن به اين قوانين در نظر گرفته شده. رد پای احتياجات، علائق و روياهای انسانها در اديان مختلف به وضوح ديده ميشه و هر کدوم خدا رو طبق ميل و سليقهء خودشون توصيف ميکنند. اما آيا خدای واقعی وجود داره؟ و اگه وجود داره، دارای چه نوع ماهيتيه و تکليف ما انسانها در برابر اون چيه؟ بدون اينکه بخوام بحث علمی آفرينش جهان هستی رو پيش بکشم قدمی به جلو ميذارم و احتمال ميدم که ممکنه يه موجود ماوراءالطبيعه با هويتی مجهول و هدفی از اون مجهولتر روزی با يک بشکن کهکشانها رو خلق کرده باشه و به اصطلاح عامل اون انفجار بزرگ معروف باشه. دانشمندان ميگن که خلقت دنيا رو تا يک لحظه بعد از انفجار بزرگ دنبال کردهاند و از چگونگيش خبر دارند، يعنی هنوز نميدونند که قبل از اون چه خبر بوده. شايد واقعا خدايی عاملش بوده و حتی سر وقت کرهء خاکی خودمون هم اومده باشه و به عمد باعث به وجود اومدن انسانها شده باشه. توضيحاتی که آدمها دربارهء اين موجود ميدن نه قابل باور هستند، نه منطقی. از طرف ديگه امکان به دست آوردن يک جايگزين برای اين توضيحها نيست. اگه نظر من رو ميپرسی بايد باز تکرار کنم که من هم تعريف قابل قبولی برای اين خدا ندارم، حتی از وجودش مطمئن نيستم (با اينکه صرفا به خاطر اينکه جانب انصاف و منطق رو نگه داشته باشم به کل منکرش نميشم). اگه بخوام روی ميل و سليقهء خودم تعريفی براش درست کنم باز راه همون اديان پيشين رو در پيش گرفتهام و چيز تازهای نيست! ميتونم مکتب جديدی برپا کنم، شايد تحت عنوان پانتهآايسم! ولی پايه و اساسش همونقدر متزلزل خواهد بود که در مورد مذاهب ديگه صدق ميکنه. نه تا به حال خدا رو ديدهام، نه اطلاعات جديدی در مورد هويتش کسب کردهام. پس فايدهء اين کار چيه؟ جز باز کردن يک دکون تازه و شيره ماليدن سر مردم؟ و اگه چنين موجودی وجود داره، چرا من بايد اطاعت و سرسپردگيم به اون رو نشون بدم و به درگاهش دعا کنم و ازش برای خلق کردنم تشکر کنم؟ وقتی نميدونم چه موجوديه، حتی خبر ندارم که آيا هدفی از خلق کردن دنيا داشته يا نه، و اگه هدف داشته آيا اين هدف مثبت بوده يا حتی منفی، به چه دليل بايد با مراسم خاصی که چند انسان ديگه که مثل خودم نادان هستند و هيچ برتريی بر من ندارند ابداع کردهاند برای اين خدا نيايش کنم، روزه بگيرم، تکريم و تعظيم کنم، خودم رو خوار و اون رو سرورم بدونم؟ شايد اصلا اين مراسم برای خدای واقعی توهينآميز و پوچ باشه. من که نميدونم، شما ميدونيد؟ از کجا؟ کی گفته؟ مبدعيان اين آيينها؟ يعنی خياطهايی که کيسه رو برای انباشتن مال من و شما دوختهاند؟ اصلا چرا بايد حتما و به هر قيمتی تعريفی برای اين خدا پيدا کرد؟ و چرا اين خدا حتما احتياج به پيرو داره؟ چرا بايد حتما از يک آقا بالا سر اطاعت کرد؟ پس قوهء تشخيص و انتخاب به چه دردی ميخوره؟ قوانين مدنی در روابط اجتماعی جای قوانين الهی رو گرفتهاند، دست کم در جوامع مدرن اينطوره، و در ديکتاتوريهای مذهبی از نوع جمهوری اسلامی هم اميد ميره که روزی چنين امکانی به دست بياد. در روابط بين انسانی و خصوصی هم، اونجايی که حد و مرز قانون به پايان ميرسه و قوهء انتخاب شخصی جايگزين بايدها ميشه، عقل و منطق و شعور حکم ميکنه که آدم با اطرافيانش رفتاری اخلاقی و انسانی داشته باشه. برای انسان بودن ديگه احتياجی به ترس از آتيش جهنم نيست. بايد آدمها بالأخره روزی به اين درجه از بلوغ و تکامل فکری برسند و از دوران طفوليت و ترس از والدين (يا خدايان) خارج بشن. وقتی که من تو رو، سينا جان، ميبينم و به تو لبخند ميزنم و با اعتماد و محبت با تو روبرو ميشم، نبايد اين رفتار حتما از طرف خدای من ديکته شده باشه. ميتونم با مغز خودم به همين نتيجه برسم که همزيستی مسالمت آميز، مهر و صداقت لازم و واجب هستند و بدون اونها جامعه در تباهی غرق خواهد شد. در واقع اين احتياج درونی به خدايی که مراقب اعمال ما هست، ما رو تنها نميذاره و به ما برای تحمل مشکلات قوت قلب و نيرو ميده لزوما چيز بدی نيست. ولی اگه کسی از اين مرحله جلوتر بره (که من دلم ميخواد اسمش رو دوران طفوليت ذهنی بذارم، چون شباهتهای زيادی با تلقی يک کودک از جهان ناشناخته و اعتمادش به والدين و وابستگيش به پاداش يا تنبيهشون داره) و قوهء تشخيص خودش رو به کار بگيره و سعی کنه که دنيا رو با برداشتهای خودش درک کنه، نبايد چماق تکفير بر سرش کوبيده بشه. اين يه پيشرفته و نشانهای از رشد ذهنيه، ولی متأسفانه خيلی از آدمها هنوز جرأت برداشتن اين قدم و جدا شدن از تصوراتی که اغلب از طرف محيط و اجتماع به اونها تلقين شده رو ندارند. اين زندگی هم روزی به پايان ميرسه و راه گريزی از مرگ و نيستی وجود نداره. اگر به فرض زندگی پس از مرگ وجود داشته باشه و خدايی که همه حرفش رو ميزنند بخواد من رو عذاب! بده، فقط به اين خاطر که من از وجود و ماهيتش اطلاعی نداشتهام و ازش بینياز بودهام و زمام زندگی خودم رو به دست گرفتهام و با عقل خودم راهم رو انتخاب کردهام و گاهی هم به بيراهه رفتهام، ولی مسئوليت خودم رو به تنهايی به دوش کشيدهام و بهای اشتباهاتم رو خودم پرداختهام و گوسفند نبودهام و کورکورانه اطاعت نکردهام و به دنبال چراها رفتهام و در برابرش دولا و راست نشدهام و در هنگام خطر و تيرهروزی ازش کمک نخواستهام، من حتی در اون لحظه هم بر بيعدالتی و خودخواهيش نفرين خواهم کرد و ازش برای اين رفتار بیمنطق و نادرست توضيح خواهم خواست! نوشته شده در ساعت 6:27 PM توسط پانتهآ
|