Seeking for the TRUTH |
Tuesday, November 04, 2003
٭ سينا جان، من هم خيال داشتم که زودتر برات جواب سوالت رو بنويسم، ولی به همون دلايلی که خودت هم درگيرشون هستی فرصت نکردم. ميبخشی.
........................................................................................در جواب سوالت ميتونم متقابلا سوال کنم که مگه حتما نيازی برای تعريف نوعی خدا هست؟ ببين دوست من، قبلا هم گفتم که من از ماهيت خدا اطلاعی ندارم، مثل همهء انسانهای ديگه. ممکنه که خيليها تصور مشخصی از خداشون داشته باشند، ولی اين يک تصور باقی ميمونه. بحث سر دانستن و باور داشتنه. من نميدونم و به باور کردن اونچه که ديگران ادعا ميکنند علاقهای ندارم. ديگران هم نميدونند، ولی اونچه که به خوردشون داده ميشه رو باور ميکنند و يا به ميل خودشون تعريفی تازه برای اونچه که نميشناسند پيدا ميکنند. واقعيت اينه که اهدافی کاملا زمينی باعث به وجود اومدن اديان مختلف شدهاند، چه اون اديان طبيعی کهن که به وجود خدايان مختلف برای پديدههای طبيعی اعتقاد داشتند، چه اديانی که به مونوتئيسم پايبند و توحيدی هستند. برای شکلگيری يک جامعهء انسانی، که روز به روز هم بزرگتر ميشده و با پيوستن خانوادهها به هم و تشکيل قبايل باعث وجود تشنجهای اجتماعی قابل درک ميشده، اون هم در سرزمينی ناهموار و ناشناخته و پرخطر، پر از بلايای آسمانی و زمينی، احتياج بوده به توضيحی برای اين نيروهای دخيل در سرنوشت مردم و پايگذاری قوانينی که بی چون و چرا به اونها عمل ميشده. اين قوانين بيشتر از همه متوجه کانون خانواده و توليد مثل بودهاند و جايگاه زن و مرد رو در محيط قبيله مشخص ميکردهاند. از بطن همين اديان هم مذاهب توحيدی به وجود اومدهاند، برای شکل دادن به جامعه و محکم کردن قوانينی که جواب نيازهای اونها رو در اون موقع ميدادهاند. مسلمه که پيروی از اين قوانين فقط به بهای ترسوندن مردم از عواقب سرپيچی امکان داشته، و به همين دليل هم عذاب جهنمی مو به مو و با آب و تاب فراوونی توصيف شده تا حساب کار دست آدمها بياد و اونها رو وادار به اطاعت بکنه، همونطور که پاداشهايی (کاملا اين دنيايی، از شير شتر گرفته تا حوريان برهنه!) برای عمل کردن به اين قوانين در نظر گرفته شده. رد پای احتياجات، علائق و روياهای انسانها در اديان مختلف به وضوح ديده ميشه و هر کدوم خدا رو طبق ميل و سليقهء خودشون توصيف ميکنند. اما آيا خدای واقعی وجود داره؟ و اگه وجود داره، دارای چه نوع ماهيتيه و تکليف ما انسانها در برابر اون چيه؟ بدون اينکه بخوام بحث علمی آفرينش جهان هستی رو پيش بکشم قدمی به جلو ميذارم و احتمال ميدم که ممکنه يه موجود ماوراءالطبيعه با هويتی مجهول و هدفی از اون مجهولتر روزی با يک بشکن کهکشانها رو خلق کرده باشه و به اصطلاح عامل اون انفجار بزرگ معروف باشه. دانشمندان ميگن که خلقت دنيا رو تا يک لحظه بعد از انفجار بزرگ دنبال کردهاند و از چگونگيش خبر دارند، يعنی هنوز نميدونند که قبل از اون چه خبر بوده. شايد واقعا خدايی عاملش بوده و حتی سر وقت کرهء خاکی خودمون هم اومده باشه و به عمد باعث به وجود اومدن انسانها شده باشه. توضيحاتی که آدمها دربارهء اين موجود ميدن نه قابل باور هستند، نه منطقی. از طرف ديگه امکان به دست آوردن يک جايگزين برای اين توضيحها نيست. اگه نظر من رو ميپرسی بايد باز تکرار کنم که من هم تعريف قابل قبولی برای اين خدا ندارم، حتی از وجودش مطمئن نيستم (با اينکه صرفا به خاطر اينکه جانب انصاف و منطق رو نگه داشته باشم به کل منکرش نميشم). اگه بخوام روی ميل و سليقهء خودم تعريفی براش درست کنم باز راه همون اديان پيشين رو در پيش گرفتهام و چيز تازهای نيست! ميتونم مکتب جديدی برپا کنم، شايد تحت عنوان پانتهآايسم! ولی پايه و اساسش همونقدر متزلزل خواهد بود که در مورد مذاهب ديگه صدق ميکنه. نه تا به حال خدا رو ديدهام، نه اطلاعات جديدی در مورد هويتش کسب کردهام. پس فايدهء اين کار چيه؟ جز باز کردن يک دکون تازه و شيره ماليدن سر مردم؟ و اگه چنين موجودی وجود داره، چرا من بايد اطاعت و سرسپردگيم به اون رو نشون بدم و به درگاهش دعا کنم و ازش برای خلق کردنم تشکر کنم؟ وقتی نميدونم چه موجوديه، حتی خبر ندارم که آيا هدفی از خلق کردن دنيا داشته يا نه، و اگه هدف داشته آيا اين هدف مثبت بوده يا حتی منفی، به چه دليل بايد با مراسم خاصی که چند انسان ديگه که مثل خودم نادان هستند و هيچ برتريی بر من ندارند ابداع کردهاند برای اين خدا نيايش کنم، روزه بگيرم، تکريم و تعظيم کنم، خودم رو خوار و اون رو سرورم بدونم؟ شايد اصلا اين مراسم برای خدای واقعی توهينآميز و پوچ باشه. من که نميدونم، شما ميدونيد؟ از کجا؟ کی گفته؟ مبدعيان اين آيينها؟ يعنی خياطهايی که کيسه رو برای انباشتن مال من و شما دوختهاند؟ اصلا چرا بايد حتما و به هر قيمتی تعريفی برای اين خدا پيدا کرد؟ و چرا اين خدا حتما احتياج به پيرو داره؟ چرا بايد حتما از يک آقا بالا سر اطاعت کرد؟ پس قوهء تشخيص و انتخاب به چه دردی ميخوره؟ قوانين مدنی در روابط اجتماعی جای قوانين الهی رو گرفتهاند، دست کم در جوامع مدرن اينطوره، و در ديکتاتوريهای مذهبی از نوع جمهوری اسلامی هم اميد ميره که روزی چنين امکانی به دست بياد. در روابط بين انسانی و خصوصی هم، اونجايی که حد و مرز قانون به پايان ميرسه و قوهء انتخاب شخصی جايگزين بايدها ميشه، عقل و منطق و شعور حکم ميکنه که آدم با اطرافيانش رفتاری اخلاقی و انسانی داشته باشه. برای انسان بودن ديگه احتياجی به ترس از آتيش جهنم نيست. بايد آدمها بالأخره روزی به اين درجه از بلوغ و تکامل فکری برسند و از دوران طفوليت و ترس از والدين (يا خدايان) خارج بشن. وقتی که من تو رو، سينا جان، ميبينم و به تو لبخند ميزنم و با اعتماد و محبت با تو روبرو ميشم، نبايد اين رفتار حتما از طرف خدای من ديکته شده باشه. ميتونم با مغز خودم به همين نتيجه برسم که همزيستی مسالمت آميز، مهر و صداقت لازم و واجب هستند و بدون اونها جامعه در تباهی غرق خواهد شد. در واقع اين احتياج درونی به خدايی که مراقب اعمال ما هست، ما رو تنها نميذاره و به ما برای تحمل مشکلات قوت قلب و نيرو ميده لزوما چيز بدی نيست. ولی اگه کسی از اين مرحله جلوتر بره (که من دلم ميخواد اسمش رو دوران طفوليت ذهنی بذارم، چون شباهتهای زيادی با تلقی يک کودک از جهان ناشناخته و اعتمادش به والدين و وابستگيش به پاداش يا تنبيهشون داره) و قوهء تشخيص خودش رو به کار بگيره و سعی کنه که دنيا رو با برداشتهای خودش درک کنه، نبايد چماق تکفير بر سرش کوبيده بشه. اين يه پيشرفته و نشانهای از رشد ذهنيه، ولی متأسفانه خيلی از آدمها هنوز جرأت برداشتن اين قدم و جدا شدن از تصوراتی که اغلب از طرف محيط و اجتماع به اونها تلقين شده رو ندارند. اين زندگی هم روزی به پايان ميرسه و راه گريزی از مرگ و نيستی وجود نداره. اگر به فرض زندگی پس از مرگ وجود داشته باشه و خدايی که همه حرفش رو ميزنند بخواد من رو عذاب! بده، فقط به اين خاطر که من از وجود و ماهيتش اطلاعی نداشتهام و ازش بینياز بودهام و زمام زندگی خودم رو به دست گرفتهام و با عقل خودم راهم رو انتخاب کردهام و گاهی هم به بيراهه رفتهام، ولی مسئوليت خودم رو به تنهايی به دوش کشيدهام و بهای اشتباهاتم رو خودم پرداختهام و گوسفند نبودهام و کورکورانه اطاعت نکردهام و به دنبال چراها رفتهام و در برابرش دولا و راست نشدهام و در هنگام خطر و تيرهروزی ازش کمک نخواستهام، من حتی در اون لحظه هم بر بيعدالتی و خودخواهيش نفرين خواهم کرد و ازش برای اين رفتار بیمنطق و نادرست توضيح خواهم خواست! نوشته شده در ساعت 6:27 PM توسط پانتهآ Tuesday, October 28, 2003
٭
........................................................................................پانته آ جان سلام ببخشید که اینقدر در ادامه بحث تاخیر دارم . کمی سرم شلوغ شده کمتر می رسم که به وبلاگها سر بزنم اما ادامه مطلب 1- از اینکه منظورت رو بد فهمیدم معذرت می خوام ولی من برداشتم از مطلب تو همونی بود که نوشتم ونقد کردم اگه این نظر تو نیست که هیچی 2- نمی دونم چرا از روش بحث من ناراحت شدی در حالیکه من اصلا قصد مجادله با کسی رو ندارم بلکه همونطوریکه از اسم این وبلاگ هم پیداست می خوام قدمی به سمت واقعیت برم و می دونم که تمام حقیقت پیش همه مردمه نه یک نفر و مطمئن باش مطالبت اگر هم با نظرات من کاملا متفاوت باشد باز هم برای من جالب و آموزنده اند. 3- حالا که از ادامه دادن پرسش و پاسخ ها به روش قبلی خوشت نمی آد چطوره که کمی باز تر صحبت کنیم . مثلا برای من خیلی جالبه که بدونم خدایی که از نظر تو ابدآل و بی عیب و نقصه چه خصوصیاتب داره و پیروانش باید چچوری باشند؟ اگر خواستی نظرت رو در اینباره برام بنویس 4- دوستان وبلاگستان من رو سینا صدا می کنند اما اگراسم کیمیا برای تو راحت تره من حرفی ندارم موفق باشی نوشته شده در ساعت 9:53 PM توسط baba Monday, October 20, 2003
٭ کيميا جان، متأسفانه برداشتهايی از حرفهای من کردهای که من، هرچه نوشتهء خودم رو جستجو کردم، اثری از اونها پيدا نکردم! اولا که موضوع صحبت ما اسلام و قرآنه، نه مسيحيت و يهوديت. اين يه چيز طبيعيه که من نظرهام رو به دين اسلام و قرآن محدود کردهام و دربارهء تعريف اسلام از خدا گفتهام. ولی شما از حرف من به دلخواه خودت نتيجه ميگيری که "برخلاف نظر تو که مدعی شدی(!) خدايی که در اسلام مطرح شده با خدايان ديگر اديان الهی متفاوت است... (!)" من کجا حرفی از ديگر اديان الهی زدم؟ اين يا مغلطه به عمده و حرف در دهان من گذاشتن، که اون رو از شما بعيد ميدونم، و يا کژفهمی.
........................................................................................مسلما تعريف خدا در اسلام و يهوديت و مسيحيت با هم فرق ميکنه. با تکيه به همون نقل قول از کتاب تولدی ديگر اصل توحيد در اونها يکيه، ولی اين به معنی يکی بودن برداشت اونها از خدا نيست، همونطور که برداشت دين زرتشت هم از زمين تا آسمون با برداشت اين سه دين تفاوت داره. من بر تکيه بر آيات قرآنی و احاديث اسلامی و سوای تعريفی که اديان ديگه از خدا دارند معتقدم که اگر خدايی وجود داشته باشه نميتونه تا اين حد ظالم، تبعيضگرا، محتاج، و به طور کلی نمونهء کاملی از يک عرب خشن بدوی باشه که زدن و کشتن مايهء خشنودی و لذت اونه، به اونصورت که در قرآن و از زبان محمد و چهارده معصوم شيعيان معرفی ميشه. اين به معنی صحه گذاشتن من بر تعريف خدا در اديان ديگه نيست. و اما جواب سوالی که کردهای خيلی ساده است. مسيح خودش اصلا يهودی و يهودیزاده بود و بشارت خودش رو اصلاح دين يهود ميدونست. کتاب آسمانی مسيح نوشتهء خودش يا وحی نيست، بلکه توسط پيروانش از گفتههای اون گردآوری شده و در طول زمان حالت تقدس به خودش گرفته. در واقع ميشه گفت که مسيحيت يکی از فرقههای دين يهوده که استقلال پيدا کرده (هستند کسانی که بر مبنای لوحههای پيدا شده در کمران واقع در اسرائيل کنونی حدس بر جنگجو و تروريستی بودن اين فرقه دارند و آموزشهای کليسا دربارهء صلحجو بودن مسيح رو زير سوال ميبرند، ولی چون واتيکان اجازهء منتشر شدن محتوای اين الواح رو نميده حرفهاشون از حدس و گمان فراتر نرفته). حتی انجيل قرنهاست که اصطلاحا بر دو بخش تقسيم و به همين صورت منتشر ميشه: انجيل عهد قديم (که کتاب آسمانی يهوديهاست) و عهد جديد (نوشتههای حواريون عيسی) و در واقع اين دو برای مسيحيون يک کتاب رو تشکيل ميدن. اونها انجيل عهد قديم رو تمام و کمال قبول دارند و اختلاف نظرشون با يهوديان فقط در تفسير و اصلاحاتيه که عيسی آورده. محمد هم دين اسلام رو با ترکيبی از آموزشهای موسی، عيسی و زرتشت ساخته که کاملا در دنيای اون زمان شناخته شده بودند و نوآوريش فقط در برداشت و تصحيحش در بعضی معانی بوده. تأثير تورات بر قرآن از اديان ديگه ملموستره. شما جوری سوال ميکنی که انگار سه دين مختلف در سه نقطهء دور از هم در دنيا و بدون هيچگونه رابطهای خود به خود به وجود اومدهاند و سه پيامبر بدون اطلاع از حرف ديگری به يک نتيجه رسيدهاند و اين خودش يکجور معجزه است! در پايان بگم که روش بحث شما، که بر مبنای پرسش از من و رد کردن جوابهای منه (حتی به قيمت نوعی بهانهجويی و مو از ماست کشيدن و مته به خشخاش گذاشتن!) نه تنها برای من جالب نيست، بلکه به نظرم به نتيجهء منطقی و مفيدی نميرسه. صرف نظر از اينکه من هرگز ادعای پژوهشگر و مطلع بودن نداشتهام. با اينحال اين راه رو مدتی با شما خواهم رفت، هرچند که از پايانش تصور واضحی دارم. نوشته شده در ساعت 1:37 PM توسط پانتهآ Thursday, October 16, 2003
٭
........................................................................................پانته آ جان . ممنونم از اینکه دعوتم را پذیرفتی ونوشتن نظراتت رو در اینجا شروع کردی . امیدوارم که بتونیم بحث دوستانه و منطقیی را در اینجا با هم داشته باشیم. اما در موردمطالبی که مطرح کردی: 1- برخلاف نظر تو که مدعی شدی خدایی که در اسلام مطرح شده با خدایان دیگر ادیان الهی متفاوت است کتب تاریخی و مذهبی چنین نظری رو نشان نمی دهند. و اکثریت محققان حتی آنهایی که منکر الهی بودن این ادیان اند معتقد اند که اسلام و یهودیت و مسیحیت هرچند که اسامی مختلفی را برای این خدا معرفی می کنند ولی ویژگی ها یی را که از این پروردگار معرفی می کنند بسیار مشابه است. شجاع الدین شفا در کتاب تولدی دیگر که تو هم به عنوان یکی از منابع خودت معرفی کرده ای گرچه مدعی تفاوت ماهیت آسمانی و زمینی خداوند در این ادیان می شود ولی نتوانسته از اعتراف به یکسان بودویژگی های خداوند در این 3 دین خودداری کند . عین جملات او در این زمینه این است : "اصل زیربنایی هر سه آئین توحیدی این است که آفریننده و گرداننده کائنات خدای واحدی است که در تورات یهوه در انجیل پدر آسمانی و در قرآن الله نام دارد. در سه این کتابها آفرینش کائنات و خلقت آدم به دست این خداوند بصورتی مشابه روایت شده است . پیامبرانی که وی برای نوع بشر می فرستد پیامبرانی مشترک هستند و قوانین مذهبی که اعلام میدارد قوانینی غالبا مشابه اند" . کتب مذهبی این ادیان الهی بلا استثنا یاد آور همین معنی است. قرآن الله را تنها پروردگار مطلق دنیا و همان خدایی می داند که به موسی و عیسی وحی فرستاد. در اناجیل چهارگانه مسیحیان خداوند همانی است که تورات را فرستاد و عیسی را نه برای تغییر دادن قوانین و دستورات تورات بلکه برای تکمیل آنها فرستاده . حتی در تورات که اولین مجموعه از این کتب الهی است آمدن مسیح و پیامبر دیگری از نسلی غیر از یهود( برادران یهودیان که به واسطه ابراهیم در واقع همان اعراب هستند) مژده داده شده. در مورد اسامی مختلفی که به این خدای واحد نسبت داده می شود گرچه شاید ارتباط زیادی به بحث ما نداشته باشد ولی تعابیر زیادی وجود دارد. در دین یهود روشن شده که یهودیان دوران قدیم اسم خدا را بسیار محترم می داشتند و حتی از ترس بی احترامی به او نام خدا را در متون مذهبی تلفظ نمی کردند و این باعث شده که بعد از گذشت سالیان دراز نحوه تلفظ درست نام خداوند در کتب یهود معلوم نباشد. به دلیل اینکه در خط الرسم قدیم عبری حروف صدا داری برای تلفظ کلمات موجود نبود تلفظ فعلی این کلمه 4 حرفی ( یهوه یا جهوه یا ... ) دقیق نیست. در انجیل اسم خاص خداوند بندرت مورد استفاده قرار گرفته و.در آخرین جمله ای که از قول مسیح در بالای دار(صلیب) نقل شده این کلمه را می بینیم " ایلی ایلی لما سبقتنی" که کلمه "ایلی" در اینجا کلمه ای آسوری است ( زبانهای عبری و عربی و آسوری بسیار به هم نزدیک اند و در عهد مسیح در آن منطقه رواج داشته اند ) به معنی الهی ( عربی) خدای من ( فارسی) است. همونطوری که اسامی ترکبیی از اسم اله نظیر فضل اله و یداله و ماشا اله و ... در بین مسلمونها رواج داشته اسامی مشابه ای در بین یهودیان هم رواج داشته مثل اسرائیل - اسرافیل و سموئیل. بنابراین می بینیم که حتی در نوع استفاده از این کلمه در زبان هر قومی شباهت هایی هست. در مورد اینکه اعراب الله را به عنوان یکی از خدایان خود از زمان ابراهیم می شناختند همانگونه که اشاره کردی شواهد زیادی هست اما اینکه بتی به این نام داشته باشند رو من تا به حال نشنیده بودم.. اینکه خدای محمد را با توجه به برداشت خودت از روایات و احادیث و نوشته های قرآن ناقص و حقیر می دانی چیزی نیست که من بتونم درباره اش با تو گفتگو کنم چون این یک برداشت شخصی است و تو کاملا آزادی که هرگونه که خواستی برداشت کنی هرچند که با نظرات دیگران متفاوت باشد. اما نکته ای را که می خوام به عنوان سوال بعدی ام بپرسم این است که: چطور ممکنه افرادی مثل موسی و عیسی و محمد با وجود حدود 600- 700 سال فاصله زمانی بدنیا بیایند و حرف های یکسانی بزنند و ادعا های یکسانی بکنند و هر کدام هم به درستی و راستی دیگری گواهی بدهند بدون آنکه به منبع واحدی مرتبط باشند؟ نوشته شده در ساعت 4:53 PM توسط baba Wednesday, October 15, 2003
٭ دوست عزيز اول از همه بگم که از دعوتت متشکرم. البته من اين چند نکته رو قبلا در نظرخواهی خودت و خودم نوشته بودم و تازه الآن متوجه رسیدن دعوتنامهات شدم. به هر حال، برای کسانی که مستقیما به اينجا ميان نوشتهام رو دوباره منتشر ميکنم که مجبور نباشند دنبالش بگردند:
سر اعتراف به وجود پروردگار بحث هست، چون اسلام يک تعريف خيلی خاص از خداوندی داره که اسمش رو الله ميذاره (بگذريم که الله يکی از بتهای قريش بود و مجسمهاش هم جزو همونهايی بود که در کعبه نگهداری ميشدند). ساده بيان کنم: اگه خدا اينه، من به وجودش اعتقادی ندارم! يعنی خدايی که محمد اون رو در قرآن و احديث به ما ميشناسونه آنچنان سرشار از نقص و ايندنيايی و حقيره که به عنوان يک انسان منطقی و خردگرا نميتونم وجود ماوراءالطبيعهاش رو اونطور که اسلام ميخواد و ميپسنده باور کنم. اگر بحث سر وجود خداوندی که بشر و کائنات رو آفريده به عنوان يک مسئلهء فرادينيه بايد خيلی ساده بگم که نميدونم! برای من پایفشردن انسان با قدرت درک، پيشرفت علمی و توانايی ذهنی محدودش بر رد وجود خداوند همونقدر مسخره است که سعی در اثباتش. يکی از دوستان مثال خيلی قشنگی زده بود: انگار مشغول بازی کامپيوتری باشی، يعنی کامپيوتر دنيا باشه و تو هم خدا و اون يارويی هم که روی صفحهء مونيتور به دلخواه جوی استيک تو ورجه وورجه ميکنه انسان. بعد يهو انسانت برگرده و وسط بازی بيمقدمه بپرسه: ز کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود! اصلا مهم نيست که اين افراد که من معرفی کردهام حق دارند يا نه، من با اونها موافقم يا نه، اونها با همديگه همفکرند يا نه. خودم بارها نوشتههايی در رد اديان خوندهام و ته دلم به خودم گفتهام: يارو چرت ميگه! اونچه که من ميخوام فقط و فقط گذاشتن يک قدم به جلو، بروز تمايل به کنجکاوی و زير سوال بردن باورهاييه که به دلائل اجتماعی دربست و بدون تفکر عميق قبول شدهاند. برای همين از شک به عنوان آغاز خرد نام بردم. تا در مورد چند چون ديدگاه فلسفی خودت شک نداشته باشی و احتمال اشتباه رو ندی نميتونی بگی که يه تصميم منطقی و از روی فکر و اراده گرفتهای. من از اين نوشتهها با عنوان جالب و خوندنی اسم بردهام، قصدم نبوده از اونها کتابهای آسمانی جديدی درست کنم که احتمال خطا و اشتباه در اونها نباشه. از طرف ديگه به قول خودت اين منابع اونقدر متنوع و مفصل هستند که نميتونم در اينجا برای هرکدوم از اونها نقد بنويسم و روشن کنم که تا چه حد با هرکدوم موافق يا مخالفم. واقعيت اينه که فايدهای هم به حال کسی نداره. شما ميتونی روی نکات مختلف انگشت بذاری و اظهار نظر کنی، شايد چيزکی هم به ذهن من در جوابت رسيد. نوشته شده در ساعت 12:36 PM توسط پانتهآ
٭ دوست من پانته آ جان
سلام در مورد نوشته ات موارد سوال زیاد هست که ترجیح می دهم یکی یکی بپرسم و برای این دفعه به دو سوال بسنده می کنم: 1- شما گفتی که دین اسلام را از ریشه مردود و منسوخ می دانی . از آنجایی که دین اسلام بر پایه دو اصل اساسی استوار است که عبارتند از الف) اعتراف به وجود پروردگار ب ) اعتراف به رسالت پیامبر اسلام می شود بیان کنی که مردود بودن و منسوخ بودن دین اسلام با در رابطه با این اصول چگونه بیان می کنی؟ 2- در انتهای مطلبی که آورده ای تعداد زیادی مرجع بیان کردی که توسط افراد مختلفی نوشته شده اند که چندتا از آنها با هم اختلاف عقیده هم دارند . می شود بیان کنی که تو با نظرات کدامیک موافقی و چقدر؟ نوشته شده در ساعت 8:00 AM توسط baba
٭ پانته آ در تاریخ Tuesday, October 14, 2003 در وبلاگ خودش می نویسد
........................................................................................قبلا هم در مورد اسلام و ديدگاه خودم نسبت به اين دين گفتهام. نظر منفی من در مورد اسلام سطحی و احساسی نيست، و ربطی هم به برداشت آخوندها از اسلام نداره. من اسلام رو از بن و ريشه مردود و منسوخ ميدونم و معتقدم که اسلام گلی بوده که آخوندها به سبزه نيز آراستهاش کردهاند! من شخصيت محمد که بنيانگذار اسلام بوده رو زير سوال ميبرم و قرآن رو جز مشتی لاطائلات نميدونم که حتی برای اعراب بدوی هم به منزلهء پسرفت بوده. اسلام برای من ريشهء همهء بدبختيها و شکستهای تاريخی ايرانه. من اين رو يک فاجعه ميدونم که جوون ايرانی برای کشته شدن يک بيگانهء غاصب در هزار و چهارصد سال پيش گريه و زاری ميکنه که به خاطر کشمکشهای سياسی و جاهطلبيهای پوچ به جنگ حاکمان اون زمان رفته و سر خودش رو به باد داده، ولی نه از تاريخ خودش خبر داره و نه براش مهمه که در همين لحظه هزاران هموطنش در سياهچالهای رژيم به سر ميبرند و به فجيعترين وضع شکنجه ميشن. تازه گريه و زاريش که تموم شد چماق به دستش ميگيره و به خيابون ميره و عدهء بيشتری از هموطنانش رو راهی اين سياهچالها ميکنه. و وقتی که باتوم رو به مغز هم سن و سالهاش فرودمياره اسم همين عربهای متجاوز و خونخوار رو فرياد ميکنه و درست مثل همونها مست خون و جنونه. برای تولد يک شخص مجهول و ناشناس شادی ميکنيم و به پستونک تاريخی امام زمان مک ميزنيم و منتظر هستيم که با شمشيرش برای ما صلح و آرامش و آزادی رو به ارمغان بياره، و فراموش ميکنيم که قبل از اون هم بارها برای ما همين چيزها رو به زور شمشير به ارمغان آوردهاند و بيشتر از پيش به منجلاب تباهی و ويرانی فرو رفتهايم. تمام وجودم سرشار از تأسف ميشه وقتی که ميبينم خواهران من از قوانين مسخرهء اسلامی دفاع ميکنند و اذعان دارند که زن ناقصالعقله و به خاطر احساساتی بودن! توانايی قضاوت رو نداره، و فراموش ميکنند که در سراسر دنيا هزاران زن به منصب شريف قضاوت اشتغال داشتهاند و دارند و کار خودشون رو به بهترين وجه و با کمال قدرت انجام ميدن، بدون اينکه کسی جرأت کنه که احکام اونها رو به دليل جنسيتشون زير سوال ببره. نکنه زنهای مسلمون احساساتیتر از زنهای غيرمسلمون هستند؟ اين نگاه من به اسلام، هرچند که در وهلهء اول به نظر ممکنه ناشی از حکومت آخوندی و تأثيرگرفته از برداشت حزباللهيها از اسلام و قرآن بياد و با وجود اينکه احتمالا بيشتر به يک واکنش احساسی ميمونه تا يک تفکر و جهانبينی منسجم، در حقيقت از منطق و انديشه ريشه گرفته و تجربههای شخصی فقط پررنگتر و محکمترش کرده. براتون يه مثال ميزنم: من از خمينی متنفر هستم. اين تنفر من يک احساسه و نميشه اون رو در محدودهء برهان و منطق گنجوند. ولی آخه چرا؟ آيا من هرگز با خمينی حضورا روبرو شدهام؟ نخير. آيا با من خصومت شخصی داشته؟ نخير. پس چرا چنين احساس انزجاری در برابرش دارم؟ چون جهل و قساوت و جاهطلبی خمينی در سرنوشت کشورم تأثير بزرگی گذاشته و ايران رو در يکی از سياهترين ادوار تاريخی در باتلاقی از بدبختی و ظلم و کشتار غرق کرده. اين مسئله البته روی زندگی خصوصی من در ده سالی که در دوران بعد از انقلاب در ايران گذروندهام هم تأثير گذاشته و در نهايت من رو مجبور به ترک وطن و تحمل تمام مشکلات و فشارهای ناشی از اون کرده. تمام اينها باعث شده که من با خمينی و شريکان جرمش يک خردهحساب شخصی داشته باشم. نفرت من ممکنه که يک احساس خصوصی باشه، ولی دلايلش واقعيات تاريخی و غيرقابل انکار هستند و بيشتر هموطنان من هم در اين احساس با من سهيمند و به نوبهء خودشون شايد حتی زخمهايی عميقتر از من بر جسم و روانشون دارند. در نتيجه نميشه يکی از شما بياد و بگه که اين حرفهای تو غيرمنطقی و برگرفته از احساسات شخصيه و غيرقابل تکيه. در مورد اسلام هم همين رو ميشه گفت. اگر انزجار شخص من از اين دين به خاطر تجربههای خودم باشه دليل نداره که بشه تباهی و ويرانی ناشی از اين مذهب رو انکار کرد و گفت که من به خاطر آخوندها از اسلام منزجر شدهام و اسلام واقعی و اسلام راستين چيز ديگهايه! اين از زمرهء همون حرفهای بی سر و ته شريعتيه، مهمترين تئوريسين انقلاب اسلامی، که مثلا ميخواست نمونهای از اسلام راستين رو معرفی کنه و در نهايت با چربزبونی به ستايش فرهنگ عربزدگی و نفی روح ايرانی و هويت ملی ميپرداخت و از فک و فاميلهای محمد برای ما قهرمان ميساخت، يعنی همون خزعبلات آخوندها رو با رنگ و لعابی نو به جوونها قالب ميکرد. علت اين کوششها که کسانی مثل سروش هنوز هم مشغولشون هستند اينه که خوشبختانه حکومتهايی نظير جمهوری اسلامی و دولت طالبان تونستهاند که با وضوح کامل چهرهء واقعی اسلام رو به مردم نشون بدند و اونها رو با کارآيی بيشتری از هرگونه تبليغ عليه دين و مذهب از اسلام رويگردان و منزجر کنند. با زير سوال بردن ولايت فقيه، بيدادگاههای اسلامی و شرع و احکام قرآنی خواه ناخواه کل اسلام زير سوال ميره و تلاش اين دسته آدمها هم اينه که نذارن اين پستونک تمام و کمال از دهن مردم بيرون کشيده بشه و اونها کاملا از خواب غفلت بيدار بشن. مگه نه اينکه کديور رو ضمن حرفهای ديگه به خاطر گفتن اينکه اسلام واقعی همونيه که در افغانستان زمان طالبان اجرا ميشد توبيخ کردند و به زندان انداختند؟ من البته از شما نميخوام که فقط حرفهای من رو تأييد کنين و يا بدون واکنشی از کنار اين حرفها بگذرين. تقاضای من از شما اينه که از من به خاطر اظهار آزادانهء عقيدهام نرنجين و به دور از تعصب و با کنجکاوی و با فکری باز و ذهنی روشن به جستجوی ريشهء دين اسلام برين و باورهاتون رو بازرسی کنين و مورد سوال قرار بدين. يعنی اجازه بدين که امکان شک به حقانيت اونچه که تا به حال باور کردهايد رخنه کنه. دکارت، فيلسوف و رياضيدان فرانسوی در قرن هفدهم ميلادی ميگه: Dubium sapientiae initium، يعنی شک آغاز خرد است. و مانزونی، شاعر ايتاليايی در قرن هيجدهم ميلادی ميگه: نيکوتر آنست که شک آشفتهات کند تا اينکه زمان درازی در گمراهی به سر بری. حالا اگر ميخواين فرياد وااسلاما سر بدين ميتونين. اگه ميخواين در دفاع از اسلام يقه پاره کنين بکنين. گفتن اين حرف تکراری که من بايد به عقايد ديگران احترام بذارم فقط ضعف و ناتوانی در برخورد منطقی با گفتههای مخالفان رو نشون ميده و حاکی از يک ديدگاه متعصبانه و خارج از عقل و منطق در تحمل گفتههای انتقاديه. من آزادم که نظرم رو در مخالفت با افکار پوسيده و ضدفرهنگی اسلامی ابراز کنم و شما هم آزاديد که نخونيد و يا اگر خونديد در محدودهء عرف و منطق مخالفت کنيد و دلايل خودتون رو در جواب بازگو کنيد. اگه واقعا منصف هستين و ميخواين به دور از احساسات متعصبانه در مورد اين دين بحث کنين با کمال ميل به حرفهای شما جواب خواهم داد. برای اينکه گفتههای ديگران رو که بهتر و شيواتر از من به روشنگری دربارهء کاستيها و ضررهای دين اسلام پرداختهاند تکرار نکنم در اينجا به شما چند صفحهء مفيد برای تحقيق بيشتر معرفی ميکنم: در آرشيو سايت اسلام و قرآن مطالب بسيار جالبی در مورد شيوهء گردآوری قرآن خواهيد خوند و ميبينيد که چطور اين تنها معجزهء محمد سرشار از خطاهای فاحش به دست ما رسيده و برخلاف ادعاهای مسلمانان کاملا از متن اصلی دور شده. صفحهء از اسطوره تا واقعيت سرشار از مقالات باارزش و جالب در مورد اسلامه، به عنوان مثال خوندن مقالهء اسلام چه ربطی به گسترش علم دارد؟! به قلم پارميس سعدی رو توصيه ميکنم. يکی از پربارترين صفحههای اينترنتی برای نگاه انتقادی به اديان سايت ايرانيان خردگراست که به گفتهء خودشون هدف روشنگری، خودآموزی، پيوند بين خردگرايان، ايجاد بديلی در رابطه با دينخويی و تبليغات مذهبی رو دنبال ميکنند. از جمله مقالات مفيد اين صفحه ميتونم از الله را بايد ازديدگاه آفرينندگان او سنجيد! نام ببرم، به قلم آناهيد، و يا زن در نگاه محمد، نوشتهء نادره افشاری. اکسير هم مجموعهای از مقالات انتقادی در مورد اديان رو منتشر کرده که خوندنشون رو به شما پيشنهاد ميکنم. يکی از نوشتههای جالب اون مقالهايست با عنوان تضاد و خصومت اسلام با فرهنگ ايرانی (PDF)، نوشتهء آريا برزن زاگرسی. سايت گلشن هم مقالههای خوبی دربارهء اسلامشناسی و ديد انتقادی به تاريخ اسلامی داره. مثلا: بحران فقه سنتی و محدوديتهای فقه پويا برای تحقق حقوق بشر در ايران (PDF). يکی از مجموعههای پربار مقالات و نوشتهها دربارهء تضاد دين با خرد و انسانيت در صفحهء درفش کاويانی گردآوری شده. حتما بهش سری بزنيد. از جمله نوشتهء علی و سهم او از فرش بهارستان... دکتر شجاعالدين شفا که فکر نکنم ديگه احتياج به معرفی داشته باشه. کتاب تولدی ديگر رو ميتونيد به رايگان در صفحهء ايشون پياده و مطالعه کنيد (PDF). اگر به اين صفحهها دسترسی نداريد برای من نامه بنويسيد تا يا بهتون راه دور زدن فيلترها رو بگم و يا براتون مطالب رو مستقيما بفرستم. به اميد پيروزی خرد بر باور. □ نوشته شده در ساعت 10:10 AM توسط پانته آ نوشته شده در ساعت 7:48 AM توسط baba Monday, July 21, 2003
٭ دوست عزيز جناب کهن لو
سلام اميدوارم که تاخير نا خواسته ای را که در اين مکاتبات ما پيش آمد را به بزرگواری خودتان ببخشيد. علت اينکه من اين وبلاگ را برای مباحثه با شما پيشنهاد کردم اين بود که علاوه بر ما ديگران هم از گفتگوی ما آگاه شوند و از نتايج آن باخبر شوند . همانگونه که احتمالا از پيگيری مطالب وبلاگ متوجه شديد قبل از اين هم يک گفتگوی ديگر با تعدادی از اعضای گروه راييليان در اينجا وجود داشت که مورد استقبال جمعی از دوستان واقع شد و اميدوارم که گفتگوی ما هم به همين نتيجه منجر شود. نوشته شده در ساعت 9:04 PM توسط baba
٭ -----Original Message-----
........................................................................................From: Kohanloo, Luke Sent: Friday, July 18, 2003 9:34 AM To: 'baba_dokhtaresh@yahoo.com' Cc: 'tbirangi@hotmail.com' Subject: RE: Salaam Salaam Sina Aziz, I hope that you are doing fine. I just opened the program that you have provided for me. It is interesting to read Farsi. I forgot to tell you that my keyboard is English and I have never used Farsi keyboard, but that is o.k., and I guess that I must soon learn to type Farsi. I have the Farsi Bible (Old and New Testament). I will be glad to send you one in the near future. Meanwhile, can't we just use the simple e-mail system in English? In reference to your questions regarding religions. I would like to start with a common dialog that most religion including Islam, Christianity, Judaism and Zoroastrian have in common. They all believe in God. I have never had the opportunity to study Avesta (Zoroastrian holly book), but I have read the three books of Quran, Injil (New Testament) and Old Testament (including Torah), and found that they all have one more thing in common. and that is: God sent his spirit to the virgin Marry to conceive Jesus Christ in her womb. In the book of Isaiah, Ezekiel, Psalm of David and other books of prophet in the old testament, over 800 times it emphasizes that Jesus is God and from God. In the book of Quran it claims in the book of Merriam and Al-Nesa 4:147, that Jesus father is God, He is the son of God and truly from the spirit of God. In the New Testament, as in John 1:1-8 as well as other books of Gospel, it clearly says that Jesus is God. Now. We all in agreement that there is a God who created the universe, and mankind. The problem is, who is Jesus. Was He just a prophet?, A good teacher?, A healer?, A miracle worker?, A good man who brought site to the eyes of the blind man? A healer who gave life to death and brought them back to life? A kind man who was unjustly crucified on the cross between two thieves? A righteous man who came back to life after His death on the Cross of Calvary, and told us that He shall come back again?, A night time story for children?, A statue in a church that we can go to at the time trouble and order a prayer to go? or was He the King of Kings and the Lord of Lords as He revealed Himself to us in the book of Revelations? Tell me, who is Jesus for you? and we start our discussion from WHO IS JESUS? Was He the Truth or myth? Your brother in Christ? Mehdi L. Kohanloo نوشته شده در ساعت 8:59 PM توسط baba Friday, July 18, 2003 ........................................................................................
|